0

سبد خرید

0
جمع کل: ۰ تومان
هیچ محصولی در سبدخرید نیست.
مواردی که در سبد خود قرار داده اید در این قسمت می توانید تسویه نمایید.
جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.

معنی drudgery (کتاب 1100 واژه، هفتۀ اول، روز چهارم، لغت سوم)

معنی Drudgery | کتاب 1100 واژه

همراهان گرامی، چنانچه از مطالب و مقالات آموزشی سایت هگزپاد رضایت دارید، می‌توانید از طریق لینک زیر با حمایت‌های مالی خود ما را در جهت توسعۀ این مسیر یاری نمایید.

Donate

تلفط (UK)تلفط (US)معنیلغت
زحمت کشیدن، رنج بردن خرحمالی کردن، حمالی کردنDrudge(v)
کار شاق، کار سخت، خرحمالیDrudgery(n)
آدم زحمتکش، آدم رنجبر، حمالDrudge(n)
آدم زحمتکش، آدم رنجبر، حمالDrudger(n)
زحمتکشDrudging(adj)
با رنج، با زحمت، به‌سختیDrudgingly(adv)

 

سلام به دوستان عزیز سایت هگزپاد،

در این مقاله قصد داریم واژۀ drudgery، سومین لغت از واژگان هفتۀ اول، روز چهارمِ کتاب ۱۱۰۰ واژه را بررسی کنیم.

برای مشاهدۀ سایر پست‌های مربوط به کتاب ۱۱۰۰ واژه اینجا کلیک کنید.


معنی drudgery

اسم drudgery یکی از مشتقات فعل drudge است. از همین فعل دو اسم drudge و drudger، صفت drudging و قید drudgingly نیز مشتق می‌شود. در ادامه به بررسی معنی drudgery و دیگر مشتقات فعل drudge همراه با مثال می‌پردازیم.

 

معنی Drudgery | کتاب 1100 واژه
معنی Drudgery | کتاب 1100 واژه

 


معنی drudge در نقش فعل

Verb forms:
plural present tense: drudge
3rd person singular present tense: drudges
present participle: drudging
past tense, past participle: drudged

لغت drudge در نقش فعل در فرهنگ لغت انگلیسی Merriam Webster بدین صورت تعریف شده است:

To do hard, menial, or monotonous work.

 

زحمت کشیدن، جان کندن، رنج بردن، حمالی کردن

 

مثال:
* Her husband was drudging in the smoke of London. 
* شوهرش در دود و دم لندن زحمت می‌کشید.

 

متضاد drudge در نقش فعلمترادف drudge در نقش فعل

Bask

Bang away

Dally

Beaver

Hit off

Dig

Luxuriate

Endeavor

Play

Fag

Grub

Hump

Labor

Moil

Peg

Plod

Plow

Plug

Slave

Slog

Strain

Strive

Struggle

Sweat

Toil

Travail

Tug

Work

 


معنی drudgery در جایگاه اسم

اسم drudgery از فعل drudge گرفته شده و در فرهنگ لغت انگلیسی Cambridge بدین صورت تعریف شده است:

[uncountable] hard boring work.

(اسم غیرقابل شمارش) کار شاق، کار سخت، خرحمالی

مثال:

* People want to get away from the drudgery of their everyday lives. 

* مردم می‌خواهند از خرحمالی‌های زندگی روزمره‌شان فرار کنند.

 

معنی Drudgery | کتاب 1100 واژه
معنی Drudgery | کتاب 1100 واژه

 

 

متضاد drudgery در نقش اسممترادف drudgery در نقش اسم

Fun

Chore

Play

Donkey-work

Fag

Grind

Hard work

Labour

Menial labor

Skivvying

Slavery

Slog

Sweat

Sweated labor

Toil

 


معنی drudgery در جایگاه اسم

از فعل drudge علاوه بر drudgery، دو اسم دیگر نیز مشتق می‌شود که عبارت‌اند از: drudge و drudger که هر دو به یک معنا هستند. این اسامی در فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد بدین صورت تعریف شده‌اند:

[countable] a person who has to do long hard boring jobs.

(اسم قابل شمارش) آدم زحمتکش، آدم رنجبر، حمال

 

مثال:

* She was tired of working as an office drudge

* خسته شده بود از بس در اداره مثل یک حمال کار کرده بود.

 

معنی Drudgery | کتاب 1100 واژه
معنی Drudgery | کتاب 1100 واژه

 

* I feel like a real drudge — I’ve done nothing but clean all day! 

* احساس می‌کنم یک حمال به تمام معنا هستم. تمام روز را فقط شستم و روفتم.

 

معنی Drudgery | کتاب 1100 واژه
معنی Drudgery | کتاب 1100 واژه

 

 

 

مترادف drudge یا drudger در نقش اسم

Dogsbody

Factotum

Maid or man of all work

Menial

Plodder

Scullion

Skivvy

Slave

Soiler

Worker

 


معنی drudgery در نقش صفت

صفت drudging از فعل drudge مشتق شده و در فرهنگ لغت انگلیسی Merriam Webster بدین صورت تعریف شده است:

Causing weariness, restlessness, or lack of interest.”

زحمتکش

مثال:
* Mr. Smith was an honest , painstaking, drudging man. 
* آقای اسمیت مردی صادق، پرتلاش و زحمتکش بود.

 

متضاد drudging در نقش صفتمترادف drudging در نقش صفت

Amazing

Arid

Astonishing

Boring

Astounding

Colorless

Awesome

Drab

Eye opening

Dreary

Fabulous

Dry

Marvelous

Dull

Sensational

Dusty

Spectacular

Flat

Surprising

Heavy

Wonderful

Ho-hum

Wondrous

Humdrum

Jading

Leaden

Numbing

Mind numbing

Monochromatic

Monotonous

 


معنی drudgery در جایگاه قید

قید drudgingly از فعل drudge گرفته شده و به‌معنای «با رنج، با زحمت، به سختی» است.

مثال:

* The heavy woman drudgingly climbed the steep mountain. 

* زن چاق به‌سختی از کوه پرشیب بالا رفت.

 

معنی Drudgery | کتاب 1100 واژه
معنی Drudgery | کتاب 1100 واژه

 

 

مترادف drudgingly در نقش قید

Laboriously

With labor and fatigue

 


سپاس که تا انتهای این بخش همراه ما بودید.

ضمناً لغت دوم روز چهارم از هفتۀ اول(Implore) را می‌توانید در اینجا و لغت چهارم روز چهارم از هفتۀ اول(Interminable) را در اینجا مشاهده کنید. 

اگر نظر یا سوالی در ارتباط با معنی Drudgery دارید خوشحال می‌شویم در بخش دیدگاه‌ها در انتهای صفحه با ما در میان بگذارید.

موفق باشید.

اشتراک در
اطلاع از
guest
لطفا نام و نام خانوادگی خود را در کادر وارد نمایید.
لطفا ایمیل خود را وارد نمایید.

0 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام دیدگاه‌ها
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://hexpod.ir/?p=5329